تا مه راه رو نپوشونده نگام کن!

فکرش رو بکن با یک صدای مداوم و بم مثل صدای باد از خواب بیدارشی اما چشات رو باز نکنی !با رخوت ! احساس کنی که توی یک گهواره ای اما نه ! یواش یواش بفهمی نشستی روی یک صندلی نرم و راحت و گرمای مطبوعی رو حس کنی . صدای موسیقی ملایمی  به گوشت میرسه ساز اصلی گیتاره  و خواننده آهسته میخونه : 

خودم گفتم که تلخه روزگارت  

منو بیرون بریز از کوله بارت 

دلم می مرد و راه بغضو سد کرد 

بخاطر خودت دستاتو رد کرد 

... 

و تو هنوز چشات رو باز نکردی ! 

آروم تکونی میخوری و خودت رو توی صندلی بالا میکشی و چشات رو باز میکنی  

نور ضعیفی چشات رو اذیت میکنه و چند بار پلک میزنی  

از شیشه بیرون رو میبینی که درختان برف گرفته تند تند از کنارت عبور میکنند ! 

راستش نمیدونی کجا میری مهم نیست !یادت میاد !

رو تو بر میگردونی  

دو تا چشم مهربون و یک لبخند 

لبخند میزنی ...  

قدر این حال رو بدون 

 

شاید دیگرون آرزوش رو داشته باشند!

گر باز هم یارم شوی

دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی ،
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را ،
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی ،

شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را ،
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی ،
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را ،
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا ،
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را، 

خب راستشاین شعر رو یکی از دوستان به من داد و چون خیلی خوش آهنگ بود اونرو توی وبلاگم گذاشتم اما باید به اونکه مخاطب شاعر هستش بگم که اینارو باور نکن چون کسیکه منظورش این حرفها باشه اونارو به زبون نمیاره پس شاعر ما بیشتر داره اولتیماتوم میده وواقعیت چیز دیگه ای است 

ظاهرا این شعر رو ابراهیم صهبا در مشاعره ای در پاسخ به سیمین بهبهانی سروده است که ماجراهای شنیدنی داره 

کی دوست داره نره بهشت؟ دستش بالا!

میگن همه ما آدمها دوست داریم بریم بهشت! 

اما هیچ کدوممون دوست نداریم بمیریم! 

خب دوستان عزیز واسه رفتن به بهشت باهاس اول بمیریم!

دیدگاه

از نظر انسانها سگها حیواناتی با وفا و مفید هستند

ولی از نظر گرگها، سگها گرگهایی بودند که تن به بردگی دادند

تا در آسایش و رفاه زندگی کنند! ( چگوارا) 

این جمله رو مدتهاست که دارم و ذهنم رو قلقک میده  

نمیدونم چگوارا در چه موقعیتی به این موضوع فکر کرده و به این نتیجه رسیده اما جمله اش تو ذهن باقی میمونه  

زیاد مهم نیست که نظر انسانها در مورد سگها چیه یا نظر گرگها درباره سگها 

برای من این مهم بود که وقتی دیدگاهها تفاوت داره همه چیز با هم متفاوت میشه 

اینرو میشه در هر موضوعی مد نظر قرار داد: 

شخصی کاری انجام داده که باعث انزجار تنفر و حتی خجالت من شده اما اون شخص خودش به کار خودش افتخار میکنه! 

هیچ کدوم از ما دو نفر اشتباه نمیکنیم 

دیدگاه های ما فرق داره 

موضوع مهم فقط همینه 

مجبور نیستیم در موقعیتی قرار بگیریم که این تفاوت دیدگاه اذیتمون کنه 

به همین راحتی! 

تا حالا جایی ندیدیم که آدمها و گرگها بواسطه دیدگاهشون راجع به سگها اختلاف نظر شدیدی پیدا کنند چون از هم دورند و این تفاوت دیدگاه اذیتشون نمیکنه  

به همین سادگی! 

 

بدون شرح

شالی از برف

دیروز توی جاده!  

با دوستان چشم دوخته بودیم به مناظری که سرما و برف برامون ساخته بودند. 

حیف قندیلهای یخ جایی از زیر تخته سنگها آویزون شده بودند که نمیشد ایستاد و ثبتشون کرد. 

اما یک درخت پسته وحشی با شال گردنی از برف اون بالا جلوی پس زمینه ای از کوه یخ زده برایم ژست گرفت و ماندگار شد .