آنجا
به شاخه تُردِ درختی در راهت
آویخته ام دلم را
تا در گذرِ روزانه
شاید
نبینی و
تنه ای به آن بزنی
بیفتد
برگردی
و ببینی که چه کرده ای با دلِ من
نگران شوی به اینسو, به آنسو
برداری و دستی به آن بکشی
دلم گرم شود
بقیه اش را نمیدانم...
دلم گرم شده است!