افسانه های عاشقانه

شگفت است دوست داشتن

و شگفت تر از آن ,دوست داشته شدن

هنگامیکه می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس‌ها , آوا و نگاهمان در دل و جانش ریشه دوانده ؛

به بازیش می‌گیریم

هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر ،

هر چه او دل نازک‌تر ، ما نا مهربان ‌تر 

 این گناه ما نیست ؛
همگی افسانه های عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند!

"در آنچه تو خود آنرا عشق میپنداری"

"در آنچه تو خود آنرا عشق میپنداری"

صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر

و از این دو دردناکتر ان است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش!

وجدانِ راحت !

 

یه پسر و یه دختر کوچولو داشتن با هم بازی می کردند

پسر کوچولو چند تا تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت

پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛

تو همه شیرینیهاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.


پسر کوچولو بزرگترین و قشنگ ترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد.

اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینی هاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد.

ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد

که همونطوری خودش بهترین تیله هاشو یواشکی پنهان کرده

شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده

و همه شیرینی ها رو بهش نداده

نتیجه اخلاقی داستان

عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست
آرامش مال کسی است که صادق است
لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند

آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی می کند


اوناییشون که خسته میشن!

یکی میگفت:

میدونی چرا عروسکهایی که گم میشن دیگه پیدا نمیشن؟!

اونها همونهایی هستن که از بازیچه بودن خسته شدن!!