خاک و باد , صحرا , ماسه و تشنگی

پس از فرسنگها راندن در دل صحرا و کویری که  گوئی پایانی نداشت  , ساعتی از شامگاه  گذشته به نزدیکی یزد رسیدم  که طوفان خاک و باران آغاز شد , اینچنین خوشامدمان گفت خسته و خاک آلوده در تاریکی شب به یزد رسیدیم شهری با خیابانهای باریک و خلوت !
شاید بتوان گفت یزد در مرکز ایران قرار دارد و از هر سو با بیابان دوره شده است ولی سالیانِ سال مردمانِ سختکوشی آب را از فرسنگها دورتر به شهرشان آورده اند و شهری ساخته اند که به یاریِ هنر معماری بی همتایشان خشت و خاک و گِل بدل به آثاری بی مانند شده است که اگر بمیری و آنها را نبینی زیان دیده ای !

بافت قدیمی یزد کوچه هایی باریک داشت با دیوارهایی گِلی گاهی هم کاهگلی

و در هر کوچه پایابی دسترسیِ اهالی را به آبِ قنات آسان می نمود

و خانه ها کمابیش همگی بادگیر داشتند یکی بزرگ و دیگری کوچکتر , در کنار ورودی اکثر خانه ها سکوئی بود شاید برای استراحتی کوتاه !

برخی کوچه ها نیز سقف داشتند تا شاید در خنکای سایه اش بتوان دمی آسود !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد