واحه ای در بیابان ! (سفرنامه طبس)

به فکرِ یک سفرِ کوتاه بودم , دوستی از دیدنیهای "طبس" برایم گفت , پس به طبس رفتم ! و چه خوب بود این سفرِ کوتاه !

برای رفتن از مشهد به طبس ( زمینی) راههای زیادی هست من مسیرِ تربت حیدریه , فیض آباد, بجستان, فردوس, بشرویه , ده مَمَد را انتخاب کردم , چون دوستِ دیگری از آبگرمِ معدنیِ فردوس برایم گفته بود که در این مسیر اتراقگاهِ میانه راهِ من شد و اینکه چرا از بشرویه مسیرِ "دِه مَمَد" را انتخاب کردم و مسیرِ "دِیهوک" که کوتاه تر بود را نرفتم به راهنمائی دوستِ دیگری بود که گفت مسیرِ دیهوک راهِ کامیونهای ترانزیت و شلوغ است در حالیکه ده مَمَد اینگونه نیست!

نزدیکِ عصر بود که از مشهد بیرون رفتم , قبراق بودم پس بی معطلی از تربتِ حیدریه هم گذشتم و فقط در نزدیکی فیض آباد کنارِ مزرعه پسته به اندازه نوشیدن یک چای صبر کردم .

بعد از فیض آباد در جاده ای بیابانی و زیبا راندم , درختچه های "گز" همه جا زلف بر ماسه هایِ زردِ بیابان افشانده بودند و در باد می جُنبیدند , اینجا و آنجا تپه هایی دیدم که شوره زده بودند , هر چه به فردوس نزدیکتر می شدم کوههایی که دارای معادن سنگهای تزئینی بودند بیشتر می شدند , سنگهای مرمرِ سپید و سنگهایِ سُرخ !

شب نشده بود که در 15 کیلومتریِ فردوس به آبگرم معدنی رسیدم , اتراقگاهِ بیتوته شبِ اولِ سفر همینجا بود !

فردوس بستنیِ سنتیِ خودش را دارد , یکرنگ سپید با عطرِ هل و گلاب و مغزِ پسته فراوانی که بستنی فروش روی آن میپاشد , این بستنی خاطره بستنیهایِ بستنی فروشِ دوره گردی که سالها پیش توی کوچه مان از او بستنی میخریدم را برایم تداعی کرد !

روزِ بعد در مسیرِ طبس ساعتی در بشرویه توقف کردم , کنارِ خیابانِ اصلیِ این شهرِ کوچکِ پُر از بادگیر , بوستانِ کوچکی بود با آبنمایی که فواره هایِ آن از دهانه دو کوزه بزرگ بیرون میجهیدند !


پشتِ این بوستان گورستان بود با گورهایی که سنگنبشته  آنها در قابی از خِشت قرار داشتند !



چند کیلومتری بعد از بشرویه در روستایِ "اصفاک" توقف کردم , اصفاک کاروانسرایی قدیمی و متروک داشت و در کنارِ آن آب انباری رها شده .


جوانها روستا را ترک کرده بودند و پیرانِ روستا نسترنهایِ فراوانی اینجا و آنجا کاشته بودند, بیشترِ خانه ها باغچه ای جلوی درشان داشتند !


30 کیلومتر مانده به طبس به فرعیِ روستای "ازمیغان" پیچیدم و 15 کیلومتر به سوی کوهپایه ها رفتم , از میانِ شوره زارها گذشتم و ناگهان به واحه ای تماشایی وارد شدم :


رودخانه ای از آبِ چشمه ها پدید آمده بود و از میانِ روستایِ کوچکِ ازمیغان می گذشت جویهای پُر آب از زیرِ دیوارِ این باغ بیرون آمده از کوچه باغ میگذشت تا به آن یکی باغ وارد شود دیوارِ باغها آنقدر کوتاه بود که انبوهِ درختانِ انار را براحتی بتوان دید, نخلها هم روستا را آراسته بودند اطرافِ روستا را کوههایِ خشک و داغ احاطه کرده بود منظره این کوهها وقتی کنارِ جویی پر آب نشسته ای و آواز پرندگان گوشَهایت را پُر کرده , دیدنی است !



و طبس !

طبس هم واحه ای است در بیابان ! درختانِ نخل و نارنج آذینِ خیابانهایِ طبس هستند و اولین جایی که در طبس میروم "گلشن" است , باغِ ایرانیِ بزرگی با جویی خروشان در میانش پر از نخل و گل و کاج و سپیدار و نارنج و...

گشتی در گلشن خستگی ام را دَر می کند و ناهار مهمانِ رستورانی در نزدیکی گلشن می شوم صاحب رستوران مردی خوش صحبت و دانا بود و نشانیِ " حمامِ مرتضا علی" را از او گرفتم , باید به روستای خَرو می رفتم  در 22 کیلومتریِ شمالِ شرقِ طبس در کوهپایه هایِ کوههایِ شتری!

خیلی زود به خَروان رسیدم , خروهای علیا و سفلا که در ورودی آنها بر تپه ای بلند دژ خرو سالها و سالهاست قرار دارد و مُشرِف است به هر دو روستا و باغهای اطرافشان , پایین آمدن از دژ و تپه ای که دژ بر آن ساخته شده بود سخت تر از بالا رفتنش بود ,



داخلِ خرو نشدم بلکه از کنارِ آن به سوی "آبگرمِ مرتضا علی" رفتم , راهی پر فراز و نشیب و پیچ در پیچ باریک ولی آسفالته !

در انتها جاده خاکی شد با شیبی تند تا به بسترِ رودخانه رسیدم , اینجا دره ای بود فراخ با بستری شنی  (شنهای درشت و قلوه سنگهای گِرد) رودخانه آرام به سمتِ چپ میرفت تا به دریاچه سد نهرین برسد ( سدی که چند کیلومتری پایین تر از کنارش گذشته بودم) اینجا جایی بود که باید پیاده روی را شروع میکردم به سمتِ راست جایی که رودخانه از آن سرچشمه میگرفت , از شکافی تنگ که تا بالای صخره ادامه داشت چشمه ای پر آب و خروشان بیرون می جهید , آبِ خنک آن برای نوشیدن و دست و رویی شستن قبل از راهپیمایی خیلی مناسب بود !

عرض دهانه دره ای که واردش شدم بیش از دویست متر بود , آبِ رودخانه ولرم بود و بچه ماهیها در آن به این سو و آن سو شنا میکردند , آبی زلال و ولرم !



ساعتی (شاید کمی بیشتر یا کمتر) پیاده روی کردم , دره تنگ تر و تنگ تر میشد و دیواره های آن بلند و بلند تر , نسیمی که از رو برو می وزید تند تر و تند تر شد و چشمه های آبی که از دیواره های دره بیرون می آمدند بیشتر و جهنده تر ,بعضی داغ بودند و برخی گرم و دلیل ولرمی آب رودخانه هم این بود که سرچشمه اش چشمه های آبگرم بودند , در اطرافِ مظهرِ چشمه ها گلسنگ و خزه و سبزه فراوانی روئیده بود




و آنجا که چشمه ها از بلندی بر این سبزه ها جاری بودند چکه های آب را بادی تند به سر و صورتم میپاشید سنگهای بسترِ دره درشت و درشت تر شدند تا جائیکه باید از روی صخره ها میگذشتم تا به آب بند رسیدم جائیکه از هزاران سال پیش ( دوره ساسانی و قبل از آن) آب بندی ساخته بودن از 5 متری تا 30 متر بلندی که اگر روزی سیلی جاری شد پشت این آب بند بماند و خرو و طبس را تهدید نکند !

سکوت , صدای نسیم , آوای چشمه ساران و شُرشُر جویبار ها و خروشِ رودخانه خاطره ام از "آبگرمِ مرتضا علی" است , قبل از غروب باز گشتم کمی در کنار سد نهرین ایستادم دریاچه ای بزرگ که از آب چشمه ها پر شده بود ,

در بازگشت رگبار بهاری آغاز شد و تا به طبس رسیدم بارید , خیابانهای طبس را آب گرفت , می گفتند آخر زمستان و نوروز بوی بهار نارنج تا کیلومترها اطراف طبس را پر میکند , ولی من اوایل اردیبهشت  به طبس آمده بودم ...


عکسها را که قول داده بودم گذاشتم!