روزگاری گریه هم ,میکردیم !
روزگاری دل هم, داشتیم !
آه هم می کشیدیم !
یادت هست؟
اینک تندیسی از خاکستریم !
به اشکی , تپشی یا نفسی فرو می ریزیم !
دِلم دوستی میخواهد
دوستی که دوستم بِدارد
بیاید
آرام
در بزند
در را که گشودم ببینمش : ایستاده ,سر به زیر انداخته بگوید : ای دوست بیا برویم جایی , با هم گریه کنیم !
و من بگویم : بمان تا کفش بپوشم و بیایم!