نامه یک دوست

 خشونت مردان

سلام این یک حقیقت تلخ است.مردان خشن کسانی که در هنگام خشم کاری میکنن که از یک انسان بعید است.چنان به جان زن بیچاره میافتند که گویی با دشمن خود در ستیزند.من شاهد بودم که چگونه همسر خود را حقیر میکنند دستان انها همچون شلاقی بر اندام زن بی گناه چنان تازیانه میزند که گویی این زن حیوان است اخر چرا به کدام گناه نکرده چرا بعضی اینگونه اند.این گناه زن بودن است  زنانی که با مهربانی فرزندان را بزرگ میکنند و تا اخر ایستاده  اند چرا بعضی مردان همسر خود را کتک میزنند .زخم از بین میرود ولی زخمی که به قلب وروح انسان بخورد هیچگاه فراموش نمیشود.با این مردان باید چه کرد. 

 

نامه بالا نوشته شده توسط دوستی است که دوست ایشون قربانی خشونت شوهرش هست و این موضوع ذهن دوست ما رو حسابی درگیر کرده من هیچ نظری در اینمورد ندارم !چون بر موضوع واقف نیستم و دلایلش برایم روشن نیست شاید اگر آن مرد خشن هم دلیل خشونتش رو برای من بنویسه عینا در وبلاگ قرارش بدم!

روزگاری دزدها هم با شرف بودند!

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.  

دزد بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟  

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد عقیده اش. اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است! 

این مطلب رو قبلا شنیده بودم اما تو یک سایت امشب دیدمش و کپی کردم که آدرسش رو میذارم  آخر پست امروز ! 

از اینهاش بگذریم امروز چی داریم آیا میشه گفت امروز باشرفها دزدند؟ یا همه دزد شرف شدند !؟ 

همه دم از اخلاق میزنند اما کجاست؟ 

یادمه یه روزی یه جایی یه بیچاره ای حواسش نبود که مناسبت خاصیه و در جواب گزارشگر رادیو گفت که الگوش در زندگی اوشینه چه غوغایی شد وقتی حرفش رو پخش کردند؟! تازه اون اوشینی که به لطف قیچی مونتاژکارای وطنی و هنر بی مانند دوبله ایرانی تبدیل شده بود به الهه پاکدامنی اخلاق و سختکوشی!! 

اما امروز الگوی مردممون کیا هستند؟ سریالهای فارسی ۱ 

شرافت به داستانها پیوسته اونهم داستانهای خنده دار قدیمی 

ای کاش من زمان این دزد اول مطلب بودم تا مریدش میشدم  

امروز هر چی میگردم هیچکس رو نمیبینم که به اندازه اون شرافت داشته باشه و شریف باشه!! 

 

مطلب از سایت http://pardad.ir از قسمت غیر بولد مال خود خودمه و خودم نوشتمش

چهار شنبه سوری

زردی من از تو سرخی تو از من:  

 

خاطرم نیست این عکس رو چه زمان گرفتم و اصلا چهارشنبه سوری بود یا نه؟ اما یادگار خوبیه سرخی آتش رو خوب نشون داده همونی که میخواهیم زردیمون رو باهاش عوض کنیم

تهران من حراج!

امروز فیلم تهران من حراج رو دیدم  

به یکبار دیدنش می ارزید  

داستان بخشی از زندگی یک خانم بازیگر که در یک محل مخفی نمایشی رو تمرین میکنند 

مرضیه با دوستش که روانشناسه وقتش رو توی پارتیها میگذرونه و زندگیش رو از راه خیاطی ! 

دوستش اونو طراح لباس معرفی میکنه.

با سامان که شهروند استرالیاست توی یک اصطبل آشنا میشه در یک پارتی ! 

و شانس میاره که مثل دوست روانشناسش گیر نمی افته چون زمانی که میریزند و همه رو میگیرند او با سامان توی انبار کاه اصطبل بودند 

مرضیه زندگی آزاد رو دوست داره و خانواده اش حتی به تلفنش جواب نمیدن  

سامان که معلوم میشه به همه بدهکاره قول میده اون رو به استرالیا ببره  

نتیجه آزمایش های پزشکی نشون میده که مرضیه HIVمثبت شده و سامان که از شانس بد نامه جواب آزمایشگاه رو باز کرده در حالیکه میترسه او هم از مرضیه واگیر شده باشه ترکش میکنه! 

محل مخفی تمرین نمایش لو میره!  

مرضیه لوازم زندگیش رو حراج میکنه و بطور قاچاق از ایران خارج میشه!   

به یکبار دیدنش می ارزه 

فقط تهیه کننده استرالیایی بعضی جاها دقتش و یا اطلاعاتش کم بنظر میرسه جایی که یک آقا از یک کنار همه رو شلاق میزنه خواهران و برادران رو همون جا که یا باید بخری یا بخوری! 

گلهای زرد

مزرعه کلزا!