شاید انتظارم را می کشد!


تخته سنگی میخواهم ,

تخته سنگی کوچک ,

تخته سنگی کوچک افتاده بر شنهای ساحل,

افتاده بر شنهای ساحلی خلوت,

شنهای ساحلی خلوت کنارِ دریا,

ساحلی خلوت کنار دریایی خروشان,

خلوت کنار دریایی خروشان زیرِ باران,

دریایی خروشان زیرِ بارانی ریز ,

خروشان زیرِ بارانی ریز و بی پایان ,

تا بنشینم ,

بنشینم آرام ,

چشم بدوزم به افق,

افقی که در ابرها پنهان است,

شاید صدای افق را میشنوم ,

شاید آواز میدهدم !

شاید فرا می خواندم !

شاید انتظارم را می کشد,

انتظارِ منی که

تنها نشسته ام بر تخته سنگی کوچک , زیرِ باران , در ساحلی خلوت , کنارِ دریایی خروشان !

جمع پراکنده!

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ

زین گونه بسی آمد و زان گونه بسی رفت

 

هوشنگ ابتهاج

سه واژه کوتاه !

اینروزها, زندگی ادامه "هیچ" است, در پرتو تاریکی !

دندان نشان دادن هایی است پیچیده در قالبِ لبخند ,

اینروزها تمامِ زندگی در سه واژه خلاصه میشود:


دروغ,دروغ و دروغ