خاک و باد , صحرا , ماسه و تشنگی

پس از فرسنگها راندن در دل صحرا و کویری که  گوئی پایانی نداشت  , ساعتی از شامگاه  گذشته به نزدیکی یزد رسیدم  که طوفان خاک و باران آغاز شد , اینچنین خوشامدمان گفت خسته و خاک آلوده در تاریکی شب به یزد رسیدیم شهری با خیابانهای باریک و خلوت !
شاید بتوان گفت یزد در مرکز ایران قرار دارد و از هر سو با بیابان دوره شده است ولی سالیانِ سال مردمانِ سختکوشی آب را از فرسنگها دورتر به شهرشان آورده اند و شهری ساخته اند که به یاریِ هنر معماری بی همتایشان خشت و خاک و گِل بدل به آثاری بی مانند شده است که اگر بمیری و آنها را نبینی زیان دیده ای !

بافت قدیمی یزد کوچه هایی باریک داشت با دیوارهایی گِلی گاهی هم کاهگلی

و در هر کوچه پایابی دسترسیِ اهالی را به آبِ قنات آسان می نمود

و خانه ها کمابیش همگی بادگیر داشتند یکی بزرگ و دیگری کوچکتر , در کنار ورودی اکثر خانه ها سکوئی بود شاید برای استراحتی کوتاه !

برخی کوچه ها نیز سقف داشتند تا شاید در خنکای سایه اش بتوان دمی آسود !


مه و جنگل , کوه و خشت و ایستادگی (سفر به قلعه رودخان)

شمال ایران را با گیلان به خاطر می آوریم
و گیلان را با فومن 
فومن مارا به یاد "ماسوله" می اندازد اما...
در نزدیکی فومن هموطنانمان سالها پیش  بنایی ساخته و برای ما به یادگار گذاشته اند که بسیار دیدنی است:
قلعه رود خان
حدود20 کیلومتر که از فومن به سوی جنوب غربی به سمت بلندی های پوشیده از جنگلِ شمال البرز  بروی به روستای جنگلیِ رودخان خواهی رسید و کمی پس از آن وارد جنگلی می شوی و  برای رسیدن به قلعه رودخان باید جاده پر پیچ و خم و شیبدار آنرا که در دو سویش رودخانه هایی کف آلود جاریست و در هر پیچِ آن آبشاری فرو میریزد را طِی کنی !

اگر آهسته و پیوسته سینه کشِ جنگلِ مه گرفته و انبوه را که در هر گوشه اش عطرِ شمعدانی ها به مشام می رسد را بپیمائی پس از چند ساعتی از لابه لای درختانِ تنومنددیوارهای قلعه رودخان را خواهی دید 

و پس از چند دقیقه به دروازه ورودی قلعه  می رسی  

قلعه رودخان در ارتفاعی بیش از 700 متر از سطح دریاهای آزاد قرار گرفته است با مساحتی حدود 3 هکتار ,
کسی دقیقا" نمی داند که اولین بار چه کسی آنرا ساخته ولی می گویند به دوره ساسانیان تعلق دارد!
پایه دیوارهایش از سنگ و دیوارهای قطور و اتاقهای آن از خشت ساخته شده است

معماری قلعه منحصر به فرد است و سازندگان آن مهندسانی چیره دست بوده اند !
در گوشه و کنار قلعه که قدم می زدم حضورِ پیشینیان را در همه جای آن حس می کردم و به پایداریشان غبطه می خوردم
دیدن قلعه رودخان را به همگی شما پیشنهاد می کنم 
بسیار زیباست



دل آویخته!

آنجا

به شاخه تُردِ درختی در راهت

آویخته ام دلم را

تا در گذرِ روزانه

شاید

نبینی و

تنه ای به آن بزنی

بیفتد

برگردی

و ببینی که چه کرده ای با دلِ من

نگران شوی به اینسو, به آنسو

برداری و دستی به آن بکشی

دلم گرم شود

بقیه اش را نمیدانم...

دلم گرم شده است!

جنگل مه گرفته!

جنگل,

مِه,

باران,

سرما,

اینها همه با هم جمع بودند در دالخانی! جنگلهای انبوه دالخانی_رامسر_مازندران