امیدواری

سلام وبلاگ عزیزم:  

امروز مطلبی رو در یکی از مجلات خانوادگی معروف که  مطالبش بر مبنای روانشناسی است  میخوندم یکی از نویسندگان مقاله ای داشت که در اون گفته بود فقط اون چیزی رو که واقعا واقعا واقعا میخواهید به دست خواهید آورد : نویسنده محترم در این باب دوصفحه نوشته بود . البته امید دادن به دیگران خیلی خوبه و اینکه ذهن انسان قدرت زیادی داره رو تکذیب نمیکنیم اما مثلا میشه این مسئله رو عنوان کرد که در زلزله بم آیا اونهایی که زیر آوار موندند همگیشون واقعا واقعا واقعا میخواستند زیر آوار بمونند یا مثلا فقط یک نفرشون واقعا واقعا واقعا واقعا میخواسته که زیر آوار بمونه و بقیه هم پاسوز اون شدند؟!

شنبه

شنبه ها روز اول هفته است آدم یه جوری میترسه که چه جوری میخواد خودش رو تا آخر هفته بکشونه البته این فقط در مورد آدمهایی مثل من صادقه چون دیگه به کارم علاقه ای ندارم  و این بدترین چیزه چون آدم بنظر من باید به کارش عشق بورزه و کار براش یک سرگرمی باشه اما کار واسه من الان شده عذاب چه میشه کرد؟ 

مدیریتهای غلط و سلیقه ای و قحط الرجال این بلا رو به سر کارکنان میاره و این فقط زمان و وقتمونه که داره هدر میره من که متاسفم!

 

 

از مـن رمقی بـسعی سـاقی مانده است

وز صحبت خلق بی وفایی مانده است

از بـاده  دوشــین قــدحی بـیش  نــمـاند

از عـمر نـدانم که چه باقی  مانده است

رویش

یک دیوار سرد سنگی . 

 

و شاخه های ترد و خشکیده ای که به امید رویش در بهار صبورانه رو به آسمان بلند شده بودند. 

 

با خودم گفتم : خدا ممکنه زود جوابمون رو نده اما حتما کاری میکنه که خودمون به اونچه میخواهیم برسیم! 

 

محاکمه در خیابان

اولین بار که حامد بهداد رو دیدم در فیلم دایره زنگی بود نقش جوانک علافی رو بازی میکرد که فقط به این دلیل در خاطرم موند که اصلا بهداد به درد اون نقش نمیخورد , دفعه بعد که بهداد رو در مجنون لیلی دیدم نقش جوون عاشقی رو بازی میکرد که به خاطر خریدن هدیه روز ولنتاین سه گره بازی کرد و برنده شد .

شرط بندی کردند , دست و پای بهداد رو به ریل راه آهن بستند و او قبل از رسیدن قطار خودش رو باز کرد و نجات داد این در حالی بود که برادر دخترکی که بهداد عاشقش بود با چوبدستی به سراغش اومده بود تا جلوی سه گره بازی کردن بهداد رو بگیره ( اون از قربانیان همین شرط بندی بود ) بهداد هدیه رو به دخترک داده بود و توی کوره آجرپزی متروکی مشغول چایی دم کردن بود که برادر دخترک برگشت , بهداد (در حالیکه عشقش به دخترک رو به برادر عصبانی اعتراف میکرد ) از اون کتک حسابی خورد , برادر هدیه بهداد به خواهرش رو پس داد و رفت و...

از بازی بهداد در این فیلم خیلی خوشم آمد در لحظاتی جملاتش رو چنان جویده  جویده بیان میکرد که آدم رو به یاد مارلون براندو می انداخت , حتی زمانیکه برای خودکشی خودش رو توی بزرگراه انداخت هم کاملا قابل باور بود.

در فیلم محاکمه در خیابان هم بهداد درخشان ظاهر شد هر چند فقط یک سکانس بازی کرد اما اولین شخصیتی که از این فیلم مسعود کیمیایی به خاطر می آورم همیشه بهداد است به شما هم اگر به بازیهای بهداد علاقه دارید یک بار دیدن این فیلم رو پیشنهاد میکنم هر چند فیلم تیره و خفقان آوری بنظر میاد که حقایق جامعه امروز ما رو چنان به رخ میکشه که فکر میکنی سیلی خوردی .

آخرین بازی که من از بهداد دیدم در فیلم تصفیه حساب تهمینه میلانی بود . در این فیلم هم قابل باور ترین شخصیت و بهترین بازی به بهداد تعلق داشت سرباز فراری که با دختر مورد علاقه اش فرار کرده و حالا دختر حامله بود . بهداد سردر گمی و استیصال رو به نحوی نشون داده که حقیقی ترین شخصیت فیلم بود .

بهداد بازیهای روان و بیرونی خوبی ارایه میده بطوریکه اگر در انتخاب نقش دقت کنه جانشین مناسبی برای بهروز وثوقی در سینمای حال حاضر ما خواهد بود. امیدوارم در کارش موفق باشه.

سپاس جهان آفرین

نابینا و ستمگر   

فقیر کوی با گیتی آفرین میگفت  

که ای ز وصف تو الکن زبان تحسینم  

به نعمتی که مرا داده ای هزاران شکر 

که من نه در خور عطای چندینم  

خسی* گرفت گریبان کور و با وی گفت 

که تا جواب نگویی ز پای ننشینم 

من ار سپاس جهان آفرین کنم نه شگفت 

که تیز بین و قوی پنجه تر زشاهینم 

ولی تو کوری و ناتندرست و حاجتمند 

نه چون منی که خداوند جاه و تمکینم 

چه نعمتی است تو را تا به شکر آن کوشی  

به حیرت اندر از کار چون تو مسکینم 

بگفت کور کزین به چه نعمتی خواهی ؟ 

که روی چون تو فرو مایه ای نمی بینم  

قطعه ای از زنده یاد رهی معیری  

خس : منظور فرد ستمگر و مغرور بوده که البته این معنی مربوط به دوره رهی میشه و فعلا دو سه سالی هست که معنیش عوض شده