حالم حالِ آن برگِ سرخی است که گویی هیچگاه سبز نبوده,
تنها مانده!
دلهره دارد که حسرتِ اولین و آخرین پریدن در آغوشِ نسیمِ غروبِ فردا بر دلش بماند
و باد پاییزی شب هنگام زیرِ گامهای ناشناسی مچاله اش کند !