امشب شعر نخواهم گفت
امشب شعر می شوم
امشب واژه های همیشه گریزان دوره ام کرده اند
نگرانم شده اند
آنها تلالو اشک را زیرِ پلک لرزانِ من دیده اند
اشکی که سخت پایداری میکند برای روان نشدن!
امشب اشکی نمی ریزد
امشب من و واژه ها و اشک بر سفره باده گساری نشسته ایم !
"امشبی را که در آنیم غنیمت شمُریم"
زیبا. مثل همیشه
خودت نوشته بودیش؟
ممنون از اینکه "مثلِ همیشه" وقت میگذارید برای وبلاگم!
خودم نوشته بودم , البته جز " امشبی را که ..."