بامدادان
هموقتِ عطرِ خنکِ خاکِ شبنم زده
آنچه مرغانِ خوش آوا سر داده اند آواز نیست ,
شیون است
مرا یاد میکنند
میدانند چه بسیار دوست دارم آن گاه را !
اما نیستم
میپرسند کجایم
به من وفادارترند از خودم
آن زیبا پرانِ بی قرار !
چه آسان هدر میدهم بامدادان را
چه آسان !
و چه ساده بی قرار میکنم وفاداران را
و در خوابم !