دستمالی از کتانِ بنفش !

روی طاقچه ذهنم آنجا که گلابتونی بافته از زر و حریر آویخته است , صندوقچه ای دارم چوبین ,کهنه و کوچک , که بویِ خوشی دارد !
هر چه خاطره خوب از تو داشتم را میانِ دستمالی از کتانِ بنفش , به نرمی گذاشته ام توی آن صندوقچه ! گنج من شاید همان باشد .

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ق.ظ

این دفعه که خوندم یاده ترانه خورجین با صدای ابی افتادم...

*ببین ای بانوی شرقی ای مثل گریه صمیمی ...
همه هر چی دارم اینجاست تو این خورجین قدیمی


خورجینی که حتی تو خواب از تنم جدا نمیشه ...
مثل اسمو سرنوشتم دنبالم بوده همیشه


بانوی شرقی من ای غنی تر از شقایق ...
مال تو ارزونی تو (خورجین قلب این عاشق)


توی این خورجین کهنه شعر عاشقانه دارم ...
برای تو و به اسمت یه کتاب ترانه دارم


یه سبد گل دارم اما گل شرم و گل خواهش ...
تنی از عاطفه سیراب تنی تشنه ی نوازش


بانوی شرقی من ای غنی تر از شقایق ...
مال تو ارزونی تو (خورجین قلب این عاشق)


این بوی غریب راه نیست بوی آشنای عشقه ...
تپش قلب زمین نیست این صدا صدای عشقه


اسم تو داغی شرمه تو فضای سرد خورجین ...
خواستن تو یک ستاره ست پشت این ابرای سنگین


خورجینم اگه قدیمی اگه بی رنگه و پاره ...
برای تو اگه حتی ارزش بردن نداره

واسه من بود و نبوده هرچی که دارم همینه ...
خورجینی که قلب این عاشق ترین مرد زمینه*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد