آی فون!

بله هوا سرد بود ! دماغِ گوشت آلوی پیرزن ( که به جرات میتوان گفت تنها عضوِ قابل روئیتِ صورتش بود) قرمزِ قرمز شده بود و میلرزید ! آها! البته لرزشش از سرما نبود داشت یه چیزی میخوند , تند و تند ! آرههههه فهمیدم داشت ذکر میگفت ! یک تسبیحِ دراز از لایِ چادرِ سیاهش آویزون بود ! با آرنجِ اون یکی دستش سُقُلمه ای به دختر خانمی زد که کنارش ایستاده بود !

دختر خانم به عکسِ پیرزن ( که به احتمالِ قریب به یقین مادر بزرگش بود) بینیِ سر بالا و بسیار شکیلی داشت ... که با چسب تزیین شده بود بعلههههه! دماغش عملی بود اما... صبر کنین این یکی حق داشته عمل کنه اگر... دماغش به مامان بزرگش "رفته بوده باشه" حتما حق داشته , باور کنین بی اغراق میگم !

فکر کنم معنیِ سُقُلمه پیرزنِ چادر مشکی به دختر خانمِ دماغ عملی این بود که " عجله کن دیگهههه" !

اما دختر خانم کاری از دستش بر نمیومد , آها دلیلش رو الان میگم : دختر خانم از اون مُدلها بود که یه کوزه بزرگِ سبک رو سرشون میذارن زیره شالشون , همونا که یه جوری موهاشونُ میکِشن از اینور به اونور که یادِ پرده های اتاقِ پذیراییِ خونه هایِ اعیونیِ قدیم ندیما میُفتی همون پرده ها که از وسط میبستنشون به گُلمیخهای طلایی  ! اووههههه خیلی طولانی شد اصلا اینو ولش کنیم ! سندبادُ که یادتونه: یک دزدِ با مزه توش بود ! علی بابا رو میگم ! مدل موی علی بابا  رُکمی سانتی مانتالِش کن !... حالا زردش کن ! آهااااا شد : دختر خانم موهاش این مُدلی بود ! یک مانتو هم داشت زرد ! اما زردش با زردِ موهاش فرق داشت! شلوارشم  سبز بود ! راستش من اصلا فکر کردم این طراحِ لباسش قبلا سبزی فروشی چیزی بوده ! زردش و سبزش دقیقا مثِ فلفل دلمه ایِ رسیده و نرسیده بود ... بگذریم !

دختر خانم نمیتونست عجله کنه چون دستش تو دستِ یک غربتی بود !

آها... غربتی چیه؟! بعضیها بهشون میگن "کولی"  ! غربتی ها از قدیم همیشه در حالِ فروشِ فرفره های چوبی بودند ! بعضی ها هم "زیره" میفرو ختند ! گروهی هم هر دو تا رو !

غربتی داشت فالِ دختر خانمِ دماغ عملیِ فَشِنِ  مو قشنگِ لباس رنگ وارنگ رو میگرفت ! اینا توجهِ من رو جلب نکرد ! "آی فون"ی که تو اون یکی دستِ دختره بود توجهِ من رو جلب کرد فکر کنم آخرین تکنولوژی بودِش !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد