حکایتیه ها!

خب اینم یک راهشه !

اونا باهاس پا جلو بذارن اما خب وقتی نمیذارن بذار بقیه فکر کنن که اونا اون کارُ کردن !

شاید گشایشی شد !

پس خودم دست بکار میشم !

تازه یک قدم هم جلوتر میرم و درخواستشون رو هم رد میکنم ! این یکی رو به دلیل اینکه قدش کوتاهه ! اون یکی هم که چاقه ! واه واه اینو سبیل که مالِ دهه پنجاهه ! عقب مونده !کی اصلا زنِ اینا میشه ؟! من؟! عمرا!!

من این رو اصلا قبول ندارم که هر چیزی جای خودش رو داره !

یعنی چی که باید یک جا فاعل باشی و یک جا منفعل؟!

اصلا کلا آدم باید فاعل باشه !

حالا بقیه هر چی میخوان بگن !خب بگن !

من کارِ خودم رو میکنم !


برگی از دفتر خاطراتِ یک دیوانه!

هرگونه شباهتِ تصویر با نویسنده خاطره فوق کاملا غیرِ تصادفی است!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد