بغض!

در نگاه اول با خود میگویم  چرا؟!

اما چرا باید بگویم چرا؟! آیا حق دارم بگویم چرا؟!

آنکسی حق دارد بپرسد چرا که کاری کرده باشد !

آنکس که این سوی آن نگاه غمگین نایستد و به آنسویش برود شاید حق چرا گفتن داشته باشد هر چند از آنسو نخواهد گفت چرا؟!

چرا را نباید به او بگوییم !

باید به آنانی بگوییم که بانیان اینند که دیدیم !

آنان که رگها کلفت خواهند کرد که چرااااا! همانانیکه دست فرزند این خاک را از خوان  فراخ خداوندی وطنش بریدند تا هر چه حق اوست در حلقومهای گشاده خودی ها بریزند !

هر که توانسته نماند و مانده و حق او را نخورده حق دارد بگوید چرا !

از غمی که در این نگاه دیدم ! نمیدانم ترسیدم ؟! نمیدانم ! من الان فقط و فقط نمیدانم !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد