نوستالژی!

نوستالژی یعنی حسرت گذشته !

حسرت خانه ای که در آن به دنیا آمده ای یا بزرگ شده ای!

حیاطی که کودکی ات را در آن گذرانده ای !

باغچه ای که بارها و بارها با خاکش بازی کرده ای , گِل بازی ها کرده ای ! باغچه ای که آنروزها خیلی بزرگتر بود یا شاید آنطور به نظر میرسید!

کوچه ! دیوارهای آجری و کهنه! دیوارهایی که خیلی بلند تر بودند انگار ! و آن دیواری که گلهای شیپوری از لبه اش سرازیر میشدند تابستانها !و بچه ها فکر میکردند ته گلبرگهایش شیرین است ! شاید هم بوده !

کوچه ای که خلوت تر از اینها بود ! پر از بچه هایی که بعد از مدرسه دور هم جمع میشدند :

گل کوچیک ! گل یا پوچ ! هفت سنگ ! گل کوچیک وقتش بلا فاصله بعد از مدرسه بود بعد صدای شروع برنامه کودک بلند میشد ! کارتونها رو که کوتاه و محدود بودند میدیدی و دوباره می پریدی بیرون ! نزدیک غروب گل یا پوچ بازی میکردی و خسته بر میگشتی و مینشستی سر درس و مشق!

حالا فقط حسرتش باقی مانده !

حالا حتی حسرت همین تابستانی که گذشت را هم میخوری!

حسرت


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد