نادر و سیمین : جدایی

جدایی نادر از سیمین یا بلعکس ! 

چیز مهمی نیست این جدایی  

آنچه در این فیلم به نظر من رسید شرایطی بود که باعث شد همه در عین اینکه تقصیری نداشتند گناهکار باشند ! همه بدون اینکه بخواهند باید راست نمیگفتند ! شرایط غیر قابل گریز ! گاه خفقان آور ! همه در عین اینکه حق دارند حق هم ندارند ! فیلم ساده است ولی بسیار پیچیده ! 

بازیها روان و انگار زندگی است !  

کارگردان چنان فیلم را در دست گرفته که حضورش حس نشود ! 

فیلمی که به چند بار دیدنش می ارزد ! همین !  

 

سیمین ابتدای فیلم توی دادگاه خانواده به نادر میگه :" بابات آلزایمر داره حتی تو رو نمیشناسه " و نادر لبخند تلخی میزنه و میگه :" اما من که اون رو میشناسم " .این در حالیه که بابا سیمین رو میشناسه و به اسم صداش میزنه , دستش رو میگیره تا نگذاره اون بره . اما سیمین رفت چون خودش رو محق میدانست که باید اجازه داشته باشه از این مملکت بره ! نادر با غرور از او نخواست که بمونه ! اون فکر میکرد چون از پدر خودش نگهداری میکنه پس حق با اوست ! هر شخصیت فیلم خودش خودش رو قضاوت میکرد و به نفع خودش رای میداد.

نظرات 1 + ارسال نظر
ماریا پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ب.ظ

فیلمای فرهاد اصغری به نظر من خیلی جالب و قشنگه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد