نیمه شب رضا موتوری با چشم کبود حاصل از دعوای توی دانسینگ به خانه آمده , ننه اش از خواب بیدار شده و رضا به او میگوید که قصد دارد پولهای سرقت شده را به پلیس تحویل دهد و مادر مخالف است ...
رضا موتوری : ای بابا نور به قبرت بباره ! چقدر دلش میخواست رییس انجمن خانه و مدرسه ما بشه ؛ یادم نمیره , بهش قول دادن سال دیگه حتما رییس انجمن خانه و مدرسه میشه اما خدا بیامرزتت سال دیگه اصلا منو مدرسه راه ندادن هه هه هه هه هه!!
ننه : حالا چطور شده نصف شبی مجتهد شدی؟!
رضا موتوری : نمیدونم همینجوری بیخودی هوس کردم یه جور کلکم کنده بشه دیگه حوصله این الافی رو ندارم . همش صدای این موتور تو گوشمه ! کلافه کلافه ام!!
راستی ننه نمیخوای خونه بابایی رو یه جوری تعمیرش کنی بری توش بشینی؟ از اجاره نشینی خسته نشدی؟!
ننه : نه ننه دیگه داره تاقش پایین میاد هیچ اعتباری نیست یهو دیدی نشستی همه زندگیت زنده زنده رفت زیر خاک؛ بالاخره فردا میری پولا رو پس میدی؟!
رضا موتوری : آره!
بخشی از دیالوگ زیبای بهروز وثوقی در فیلم رضا موتوری که کارگردان و نویسنده این فیلم هم مسعود کیمیایی است.
یادش به خیر فیلم هم فیلمای قدیم به خدا.