بر لوح نشان بودنی ها بوده است
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است
در روز ازل هر آن چه بایست بداد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است
البته نظر آقای خیام اینه .کوشیدن بیهوده نیست ! اما منظور من از گذاشتن این شعر این بوده که غم خوردن بیهوده است! باید به سرنوشت راضی بود اما باز هم باید کوشید!
اینجا میبایست خیام نظربدهدنه ماکه قرنهابعدخیام به دنیاامدیم
در قیاس با عمر دنیا چند قرن تفاوت ما و خیام به اندازه چشم بر هم زدنی بیش نیست!
شعر منتصب به خیام زیباست ! اما نظر من با نظر او فرق داره !
بعضا تفاسیری میشه از شعر خیام، که روح خیام هم از این تفاسیر تعجب می کند، چرا تفسیر ابیات، باید فرسنگها از ظاهر شعر دور باشه، این بیت یک آدم کم سواد هم ببینه، از ظاهرش متوجه میشه مراد چیست،چرا می خواهیم ظاهر را تاویل کنیم