کودک خردسال هراسان با گریه خود را محکم به مادرش چسبانده بود .
ولی مادر که زن روستایی شلخته دیگری را گویی پس از مدتها دیده بود و خوشحالی ساختگی اش دندانهای کثیفی را به رخ میکشید کلافه دخترک را به گوشه راهرو هل داد .
دخترک به دیوار تکیه داد دیگر گریه نمیکرد بغض کرده بود .
مادر برای معاینه دوران بارداری به مرکز بهداشتی درمانی مراجعه کرده بود.
او منتظر کودک دیگری بود.