مادر!!

کودک خردسال هراسان با گریه خود را  محکم به مادرش چسبانده بود . 

ولی مادر که زن روستایی شلخته دیگری را گویی پس از مدتها دیده بود و خوشحالی ساختگی اش دندانهای کثیفی را به رخ میکشید کلافه دخترک را به گوشه راهرو هل داد . 

دخترک به دیوار تکیه داد دیگر گریه نمیکرد بغض کرده بود . 

مادر برای معاینه دوران بارداری به مرکز بهداشتی درمانی مراجعه کرده بود. 

او منتظر کودک دیگری بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد