هوس قمار دیگر!

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...

غروب!

گاهی فکر میکنم خدا هم با ما شوخی اش گرفته !


دلت که گرفته تنگ غروبِ پاییز به جای اینکه یه کاری کنه که خودت و درداتُ فراموش کنی یه غروبِ رنگ و وارنگِ داغونی راه میندازه که دلت میخواد یهو ذوب شِه و شُرشُر جاری شه از تو چشات !خیس کنه گونه هاتُ راه بیفته رو چونه ات بعد برسه به پیرهنت و  چیکه چیکه بریزه روی قوزکِ پاهات و یه رودخونه بسازه و بره و بره و بره ... تا اینکه خورشید بیاد کمکت ُو خودش رو هول هولکی بندازه پشتِ کوهها قبل از اینکه جونت درآد!



انسانم آرزوست!

خدا به فرشته ها شعور داد، بدون شهوت؛

به حیوان ها شهوت داد، بدون شعور؛

و به انسان هر دو را ...؛

انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند؛

از فرشته ها بالاتر است؛

و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند؛

از حیوان، پست تر ...!