ای از عشق پاک من همیشه مست !

ای از عشق پاک من همیشه مست !من تو را آسان نیاوردم به دست ! من تو را آسان نیاوردم به دست

بارها این کودک احساس من زیر بارانهای اشک من نشست ! من تو را آسان نیاوردم به دست

در دل آتش نشستن کار آسانی نبود ! راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود

با غروری هم قد و بالای بام آسمان ! بارها در خود شکستن کار آسانی نبود

بارها این دل به جرم عاشقی ! زیر سنگینی بار غم شکست ! من تو را آسان نیاوردم به دست

در به دست آوردنت بردباریها شده بیقراریها شده شب زنده داریها شده

در به دست آوردنت !پایداریها شده با ظلم و جور روزگار سازگاریها شده

 ای از عشق پاک من همیشه مست من تو را آسان نیاوردم به دست من تو را آسان نیاوردم به دست

بارها این کودک احساس من زیر بارانهای اشک من نشست من تو را آسان نیاوردم به دست 

 

انتقام!

شاد بودن تنها انتقامی ­است که می­توان از زندگی گرفت !

ارنستو چه­ گوارا 
 
انتقام سختیه گاهی!!

دروغ و حقیقت!

یک روز دروغ به حقیقت گفت:میای بریم دریا شنا کنیم؟حقیقت ساده و زود باورپذیرفت.وقتی به کنار دریا رسیدند همینکه حقیقت لباس حیای خود را درآورد دروغ آنهارا دزدید و فرار کرد.از آنروز به بعد حقیقت عریان و زشت است...ولی دروغ در لباس حقیقت زیباست ! 

بیان کن!

همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آن ها بیان کن، وقتی آن ها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند، احساس بهتری خواهی داشت

به جلو نگاه کنیم!

پیری برای جمعی سخن میراند. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گذشته و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید