-
یادمان باشد!
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 18:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست
-
سراسیمگی بلاتکلیف!
جمعه 26 خردادماه سال 1391 21:06
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است! البته باید توجه داشت که گوینده از کلمه "انسان" استفاده کرده یعنی آدمی که از مرحله حیوانی گذشته و به انسان تبدیل شده ! آدمی که از بند شکم و اطرافش رها شده !...
-
شیطان! آدم! تسلیم!
جمعه 26 خردادماه سال 1391 20:56
با " شیطان " هم داستان شدم , تا برابر هیچ" آدمی" , سر "تسلیم" فرود نیاورم!
-
خلاصه !
جمعه 19 خردادماه سال 1391 19:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA خلاصه... واسه رفیقمون تصادفه رو با آب و تاب تعریف میکردیم و گفتیم که: آره زدُ قالپاق رو شکست ... همینجاش بودم که رسیدیم به ماشین ! رفیقمون گفت :اِاِاِاِاِ ببین چراغ خطر عقب رو هم که شکسته ! ما رو میگی !!! رفتم جلو دیدم راست میگه چراغ خطر هم که شکسته ؟! تو فکر بودم که این...
-
روزهای سخت!
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1391 20:01
وقتی وارد روزهای سخت زندگی خود می شوید و از آن می گذرید به اطراف خود بنگرید :آنانکه هنوز کنار شما مانده اند دوستان واقعیتان هستند !
-
آسفالت !
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 20:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 از خانه قدیمی چیزی جز تکه زمینی خاکی باقی نمانده و در گوشه آن گودالی است , آثار ضربی ها یاد آور اینست که آنجا در زمانی دور زیر زمینیِ کوچکی بوده است ! یاد روزی افتادم که ظرفی غذا برای "فاطمه خانم" آنجا بردم ! "فاطمه خانم"...
-
کاش حقیقت داشت!
جمعه 12 خردادماه سال 1391 17:49
... Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند , نمی تونی...
-
در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد...
جمعه 12 خردادماه سال 1391 16:54
-
موقع خسته شدن!
شنبه 6 خردادماه سال 1391 16:09
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کنید اول: آنهایی که منتظر شکست شما هستند تا “ به شما ” بخندند! دوم : آنهایی که منتظر پیروزی شما هستند تا “ با شما ” بخندند!
-
هفت سین
جمعه 5 خردادماه سال 1391 01:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 همراه هم بودیم و تو دلخسته بودی از همه ! گفتی که این دنیای نو خیلی غریب و در همِ ! گفتم برام حرفی بزن حرفی که دنیام تازه شِ ! رخت غزل روی تن روزای من اندازه شِ ! رخت غزل روی تن روزای من اندازه شِ ! ... گفتی اگه شعرای من تو خاطرت مونده بمون ! گفتم...
-
ناگهان خود را در پایان خط می بینیم!
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 23:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدر خسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند...
-
قوانینِ طلائی!
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 15:00
سه قانونِ طلائی کنُفوسیوس.... ـ به کسی که شما را باور دارد، خیانت نکنید. ـ کسی که به شما یاری میرساند را، فراموش نکنید. ـ نسبت به کسی که شما را دوست دارد، کینه نورزید.
-
پژمردن!
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 13:15
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 روزگارا : تو اگر سخت بمن میگیری ! باخبر باش ، که پژمردن من آسان نیست!
-
کور مادرزادِ نابغه!
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 21:23
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 روزی رضاشاه و هیات همراه با خودروِ جیپ در حال رفتن به سوی جنوب ایران بوده که هنگام گذشتن از یزد گروه زیادی از مردم رو میبینند که جایی جمع شدند . رضا شاه می پرسد که چه خبر شده..؟؟ در پاسخ می گویند که: آخوند فلان مسجد دعایی خوانده و کور مادرزاد را...
-
نگذار که به آرامی بمیری!
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 00:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی . به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر برده عادات خود شوی، اگر...
-
افسانه های عاشقانه
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 23:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 شگفت است دوست داشتن و شگفت تر از آن , دوست داشته شدن هنگامیکه میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفسها , آوا و نگاهمان در دل و جانش ریشه دوانده ؛ به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر ، هر چه او دل نازکتر ، ما نا مهربان تر این...
-
"در آنچه تو خود آنرا عشق میپنداری"
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 17:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 "در آنچه تو خود آنرا عشق میپنداری" صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر و از این دو دردناکتر ان است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش!
-
وجدانِ راحت !
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 22:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یه پسر و یه دختر کوچولو داشتن با هم بازی می کردند پسر کوچولو چند تا تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت...
-
اوناییشون که خسته میشن!
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 13:18
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یکی میگفت: میدونی چرا عروسکهایی که گم میشن دیگه پیدا نمیشن؟! اونها همونهایی هستن که از بازیچه بودن خسته شدن!!
-
سال نو خوش باد!
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 14:56
-
به مردها نمیشه اطمینان کرد!
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 13:31
همانطور که آرنجش روی میز بود دست را میان موهای درهم و برهمش فرو برد , از بین پلکهای سیاه نگاهی به خواهرش که آنسو روی مبل لم داده و با موبایلش ور میرفت انداخت و پُکِ عمیقی به سیگار زد! دود غلیظ را با آهی بیرون داد و گفت : منیژه مردا چرا اینجوریَن؟! نمیشه به هیچکدومشون اطمینان کرد ! منیژه "تاپش" را کمی پایین...
-
شاید رویا بود !
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 01:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 شاید خواب بود ! بهتر بگویم رویا ! چه خلوت بود همه جا ! آهنگی که میشنیدم را به خاطر ندارم : گیتار ؟ پیانو؟ اُکارینا ؟ نسیمی که چهره ام را نوازش میداد مرطوب بود ! سبک بودم و گامهایم بلند بودند ! پایم در قدم برداشتن با زمین تماسی نداشت ! چیزی مثل...
-
گاهی پیش میاد!
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 20:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یره عجب روزی بود ! تو خیابون مِرفتم یَکدِفه هَوس کِردُم یک سیگار دود کُنُم! یادُم آمد یَک صد تِمَنی تو جیبُم دِرُم همو تَهِ جیبُم آقا دَس کِردِم درِش بیارِم عدل رفت از سولاخِ ایورِ جیبمان افتاد تو آسترِ کافشنما ! زَدِم بِغَل کافشن رِ در آوردِم یَک بیس دِقه نیم ساعتی...
-
حالم خوب است!
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 10:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA دستی به شیشه خورد . سرش را بلند کرد و پیرمردی را که به شیشه میزد نگاه کرد . لحظاتی کنار خیابان توقف کرده بود تا پاسخ پیام دوستش را بدهد , دوستی که بستری بود ! شیشه را کمی پایین آورد , پیرمرد: از کجا میشه برم ترمینال؟ میخوام پیاده برم ! به انتهای خیابان اشاره کرد و در...
-
اینروزها!
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 21:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اینروزها همه ,همیشه ,عجله داریم ساعت انگار با خودش مسابقه دارد ! توی پیاده رو به هم تنه ای میزنیم و میگذریم! روزها میگذرند و به آسمان نگاهی نمی اندازیم! جلو دکه روزنامه فروشی فقط یک دست را میبینیم حتی کنجکاوِ دیدن چهره اش نشده ایم, یکبار! جوانی...
-
چه کسی؟!چه قدر؟! چه وقت ؟! با چه کسی؟!
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 21:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 "می" گر چه حرام است ولی تا"که"خورد وآنگاه چه "مقدار"و"کِی "و "با که" خورد هر گاه که این چهار شرط آمد جمع گر "می" نخورد مردم دانا , "که " خورد؟!
-
بی سیم!
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 15:22
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA بار اول که به اتاق کارم آمد هر چند خودش با عصای زیر بغل راه میرفت زیر بازوی پیرزنی بیمار را نیز گرفته بود ! همسر پیرش را از مطب پزشک به خانه میبرده که برای تحویل درخواستی که داشت سر راه پیش من آمده بود ! پیرمرد کت و شلوار قدیمی ،کهنه و تمیزی به تن داشت دکمه یقه پیراهنش را...
-
نه که بدم میاد نه! حالمُ به هم میزنه!
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 22:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یه جورایی گذاشته بودمش کنار ، البته فقط یکی دو روزی ! ما که سیگار میکشیم گاهی دنبال بهونه ایم برای آتیش زدن یه سیگار و یک پُک اساسی ! کنار کیوسک ایستادم ! جوون دکٌه ای تو عالم خودش بود که ناخواسته از جا پروندمش ! _مشتی یک نخ بده ! هر کدوم که میشه !صد و پنجاهه ! اینو که...
-
گریه مکن که سرنوشت!
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 15:14
بر خلاف بیشتر ترانه ها که تاریخ مصرف دارند و زود کهنه و فراموش میشوند بعضی از ترانه ها طوری هستند که هر زمان می شنوی انگار تازه خوانده شده اند یکی از این آهنگهای قدیمی اما جوان ترانه "نفرین" با صدای "آرتوش" هست ! برای شنیدن این ترانه اگر موزیک متن وبلاگ پخش میشه قطعش کرده و بعد اینجا رو کلیک کنید!
-
الان کدوممون مستیم؟!
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 14:58
ابریق می مرا شکستی ربی! بر من در عیش را ببستی ربی! من می خورم و تو میکنی بد مستی؟! خاکم به دهان مگر تو مستی ربی؟!