کارِ هر شبم شده ,
برایِ غصه هایم قصه بگویم ,
قصه هایی بی غصه ,
خوابشان که می بَرَد,
دیگر روز شده !
کارِ هر روزم شده
برای غصه هایم قصه پیدا کنم ,
قصه هایی بی غصه ,
پیدا نمی شود,
قصه می سازم .
قصه هایی بی غصه ,
که فقط غصه ها باورشان می کنند
هم اوست !
منی که می آید ,
چه مشتاقانه ,
اما دیر ,
انگار نمیداند که رفته ای؟!
انگار نمیخواهم باور کنم که رفته ای !
چه بیهوده می آیم !