اینجا جائیست
که صدای نفست با آهنگ قلبت در هم می آمیزد
و باد با تو سخن میگوید
گرمای نفس خدا را حس میکنی
سبز اینجا سبز سبز است و آبیش خیلی آبی
همه چیز واقعیست!
عطش واقعیست!
گرما واقعیست!
دوستی واقعیست!
آب هم واقعیست
مپندار باشد ز نا بخردی |
درخشان کویر بنام ایزدی |
|
که باشد شکوه خداوندگار |
زداید ز اندیشه گرد و غبار |
...
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی...
...
همین عادت با تو بودن
یه روز اگه بی تو باشم منو میکشه...
ای از عشق پاک من همیشه مست !من تو را آسان نیاوردم به دست ! من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من زیر بارانهای اشک من نشست ! من تو را آسان نیاوردم به دست
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود ! راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد و بالای بام آسمان ! بارها در خود شکستن کار آسانی نبود
بارها این دل به جرم عاشقی ! زیر سنگینی بار غم شکست ! من تو را آسان نیاوردم به دست
در به دست آوردنت بردباریها شده بیقراریها شده شب زنده داریها شده
در به دست آوردنت !پایداریها شده با ظلم و جور روزگار سازگاریها شده
ای از عشق پاک من همیشه مست من تو را آسان نیاوردم به دست من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من زیر بارانهای اشک من نشست من تو را آسان نیاوردم به دست