...
پهلوون بسه دیگه داری نا پرهیزی میکنی!
استکان رو بالا آوُرد و اشاره کرد که(یعنی) : بریز !
ریختم ,نه نصفه و نه پُر !
جرعه ای چشید
گفتم : انگار دلت گرفته حسابی !
زیر چشمی منُ پایید و گفت : آره خوب گفتی , دل ,دل لامصب غریب چیزیه وقتی بچه ای, فقط و فقط با دلت زندگی میکنی , یَنی اصلن فقط واسه دلت زندگی میکنی ! اما وقتی بزرگ شدی و افتادی تو زندگی, دل میشه مَلاتِ زندگیت , ینی هر چاله چوله ای رُ باس با دلت ( صداشُ صاف کرد) با تیکه های دلت پُر کنی ! چفت و بستای زندگیتُ باس با خونِ جیگرِت رَوون کنی! وقتی هم که رسیدی اینجاییش که الان من اونجام !( زور زد که صداش ُ صاف کنه اما بغضش نذاشت) یَنی آخرش, میبینی نه دل واست مونده و نه زندگی ...
این کلمه های آخری رو به زور شنیدم ,استکانش رو سَر کشید و سرش رُ گذاشت رو میز ! سیگار همونطور که لای انگشتایِ اون یکی دستش بود خاکستر شده و خم شده بود یه جورایی مثِ خودش!
تکه ای از : داستانِ من به قلمِ ساقی ام
به خیالم هستم
اما
رفته بودم !
رو که گرداندم
در انتهای راه
من بودم
که میرفت
و روحم هنوز پا می فشُرد بر ماندن
نمیدانست
مِه که فرو نشیند تنهاست !
من این ترانه رُ تازگی شنیدم اما jesse cook چند سال پیش اون رُ خونده به شنیدنش می ارزه !
آهنگِ زمینه وبلاگ رُ ببند : اونجا پایینِ ستونِ سمتِ چپ مربعِ جلوِ مثلث رو بزنی قطع میشه
Well I don't know why you come here
But you can't stay
Let's make that clear
Your eyes are closed but you don't speak
Is it comfort that you seek
Maybe we can just pretend
Leaves are falling down like rain
And I look to you again
Would you come away with me
Leaves are falling down like rain
You can see right through my pain
Like a window to the sea
Now your standing in the rain
That old feelings back again
But I don't know you anymore
The love I have is from before
And it's falling
Falling
Falling
Leaves are falling down like rain
And I look to you again
But it's only just a sea
Leaves are falling down like rain
You can see right through my pain
Like a window to the sea
All is falling down
اینهم لینکِ ترانه :