باز هم ,
دل آسمان شکست ,
با فریادی رعد آسا ,
و گریست ,
چه گریستنی !
گویی غصه سالها و سالها را میگرید , این نازک دل که همین دیروز باریده بود؟ !
امشب دوباره خوابم نمی برد
غصه ندارم و باز خوابم نمی برد !
امشب نشسته ام تا بپرسم حالِ مِی
حالی زِ ارمغانِ عزیزِ شامِ دِی !
نوشیدم و جامِ دَمادَم زدم به یاد
تا باشد او همیشه ایام شادِ شاد !