آن رعد کجا بود؟!

رعدی درخشید و زندگی آغاز شد ,

به سادگی ,

تا بگردد و بگردیم,

بسازد و بسازیم ,

و این بشود و این بشویم ,

و چقدر جدی اش بگیریم این زندگی را ,

و چه داستانها بسازد و بسازیم .

صبحِ طرقبه !

امروز بیست و چهارم خرداد نود و دو

صبح زود

طرقبه

باغِ کنار شهرداری طرقبه


میدانم اما !


نگاهم را نمیدانم به کجا راه کشیده است ولی , اندوه دلِ شکسته دانم که ز دلتنگیِ کیست !

تیر خلاص!

باید دستشُ بوسید اونی که "تیر خلاصُ" رسم نهاد !
چه بخوری چه بزنی "خلاصی"

خیلی خالی!

باید مو یت سپید و پوستت چروکیده شود تا بدانی خالی با خالی فرق دارد !
بعضی جاهای خالی خیلی خالی اند !