می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
بعله خیام درست میگه این لاله هایی که به زودی دشتها رو پر میکنند اون لاله های پارسالی نیستند ها !
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم نکنید گرچه تلخ است خوش است
تلخ است از آن که زندگانی من است
تلخه دیگه کاریش هم نمیشه کرد
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی شاید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خــاک ما تماشاگه کیست
پس امروز و دریاب
ساقـی غـم مـن بلند آوازه شده است
سرمستی مـن برون ز اندازه شده است
با مـوی سپید سـر خوشم کـز می تو
پیرانه سرم بهار دل تازه شده است
راست میگه موهای سپیدمون دیگه داره زیاد میشه
هر سبزه که بر کنار جویی رسته است
گویی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر هر سبزه به خــواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
مراقب سبزه ها باشیم
الان ظهر آخرین روز سال ۸۹ است سالی که مثل تمام سالهای عمرم تا آمدم بهش عادت کنم تموم شد!
سالی که فراز و نشیب زیاد داشت برای من!
و تجربه تا دلت بخواد!
امروز آخرین روز این ساله و فردا یک سال دیگه است !
سال ۸۹ سال تولد وبلاگمون بود ٬
پس بیشتر از بقیه سالهای گذشته به یادم میمونه
با احترام با سال ۸۹ خداحافظی میکنم
منتظر سال ۹۰ می نشینیم
خدا کنه ۹۰ هم بچه خوبی باشه زیاد اذیتمون نکنه
سال نو رو به همه دوستانی که اینجا سر میزنند تبریک میگم
به اونهایی هم که سر نمیزنن تبریک میگم
من ، هنوز ندیدم کسی رفتن را بلد باشد و .... بماند
خوب این تک خط خیلی معنی پیدا میکنه گاهی برای هر کسی و در هر دنیایی معنی خودش رو داره
یاد ترانه ای از داریوش افتادم که پشت فرمون زیاد شنیدم در سفری گروهی که تنهاترینشون خودم بودم میخواستم که خودم باشم!
منظره های چالوس . جنگل و دریای سیسنگان رو با این ترانه به خاطر میارم
من از تو راه برگشتی ندارم تو از من نبض دنیامو گرفتی
تمام جاده ها رو دوره کردم تو قبلا رد پاهامو گرفتی
من از تو راه برگشتی ندارم به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه
من از تو راه برگشتی ندارم به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه
مسیر جاده بازه رویم اما برای دل بریدن از تو دیره
کسی که رفتنو باور نداره اگه مرد سفر باشه نمیره
من از تو راه برگشتی ندارم به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه
من از تو راه برگشتی ندارم به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه
خودم گفتم یه راه رفتنی هست خودم گفتم ولی باور نکردم
دارم می رم که تو فکرم بمونی دارم میرم دعا کن برنگردم
وقتی نگاه میکنم بزرگترین درد آدمهای دور و برم رو تنهایی میبینم
هر کسی به نوعی با مشکل تنهایی درگیره
اون که تنهاست یک مشکل داره
و اون که تنها نیست هزار و یک مشکل
اون که تنهاست مشکلش تنها اینه که چجوری تنها نباشه
و اون که تنها نیست بزرگترین مشکلش اینه که چجوری لحظه ای تنها باشه؟!
چه بسیار آدمهایی رو میبینم که با هم هستند اما تنهایند
چه اندک آدمهایی هم هستند که تنهایند اما با دیگرانند!