خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی قبل از اینکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد!
جوانی کوتاه قد لاغر اندام بود با ریشی تنک وعینکی با شیشه قطور به چشم که یک بند کلفت به دسته های عینکش بسته بود! برای نگاه کردن به هر گوشه باید سرش رو میچرخوند ! موهاش انگار چرب بود . وارد اتاق که شد مستقیم به سمت میز همکارم رفت و بی مقدمه گفت: مجوز میخوام! همکارم سرش رو بالا آورد و نگاهش کرد: مجوز چی؟!
جوان لاغر اندام : مجوز کار !
همکارم : مجوز چه کاری؟! ما اینجا مجوز صادر نمیکنیم!
جوان لاغر اندام : گفتن بیام اینجا مجوز بگیرم دیگه مامورا جمعم نمیکنن!
همکارم نگاهی به من که توجهم جلب شده بود انداخت و به جوان گفت: کدوم مامورا جمعت میکنن؟!
جوان لاغر اندام دستش رو بالا برد و به پیشانیش گرفت با عصبانیت گفت : همین بساطم رو دیگه میگن سد راه میکنم دیگه ! مامورای....
جوان انگار فکر میکرد لحظاتی بعد گفت : مامورای شهرداری ! واکسهام رو گرفته بودن !
زبانش لکنت پیدا کرده بود .
ناگهان پیر زنی وارد اتاق شد و مستقیم به طرف جوان رفت و دستش را گرفت . جوان سعی داشت خودش را از دست پیرزن خلاص کند .
پیرزن کوتاه قد و چاق بود . به جوان گفت: بیا پسرم گفتم که خیلی جاها رفتم باید بری غرفه بگیری اون آخرهای شهر ! جوان به مادرش گفت : نه گفتن اینجا مجوز میدن !
همکارم پرسید : خانم پسرتون کارش چیه؟!
پیرزن گویی منتظر همین سئوال بود شروع کرد : آقا یک جعبه سنگین داره !واکس میزنه ! از بس رو شانه اش انداخته جعبه رو وراه رفته شبها که خونه میاد نمیتونه از درد شانه بخوابه! آخه عقلش نمیرسه که سنگینه ! اونروز با شاگرد یک مغازه دعوا کرد اونقدر به شکمش لگد زده بودن که باز تشنج کرد ! آخه تشنجیه روزی دوازده تا قرص باید بخوره !چند روز پیش با مامور شهرداری دعوا کرده اونا هم بساطش رو جمع کرده بودن ! باز رفته به ویترین مغازه ای که شاگردش کتکش زده بود واکس مالیده و فرار کرده ! میترسم شب تو خیابون بگیرن و کتکش بزنن ! الان دارم میرم برای زنش وقت دندون پزشکی بگیرم ! تا حالا گوش زنش عفونت داشت میخواستیم عملش کنیم ! دکتر گفت باید صبر کنیم چون هنوز ضعیفه تومور مغزش رو تازه عمل کردیم ! یکروز در میون میبرمش زیر برق !از بس این پسر رفت اینطرف و اونطرف گریه کرد گفت برام زن نمیگیرن دامادش کردم ! باباش هر چی گفت نکن زن گوش ندادم ! گفتم بچه گناه داره ! رفتم یک دختر پیدا کردم ناشنواست ! حرف هم نمیتونه بزنه ! شش ماه نشده بود عقدش کردیم آوردیم خونه خودمون ! سرش گیج میرفت میخورد زمین ! بردمش دکتر اینور اونور ! MRI گرفتن دیدن یک جای بدی توی مغزش تومور داره ! آزمایش کردیم که عملش کنن ! دیدیم حامله است ! صبر کردن پسرش که دنیا اومد بعد عملش کردن ! حالا من موندم و اینها همین الان پسرش پشت سرمون گری میکرد که بیا و ببین ! یک بابا بابایی میگه به این پسر ! مگه اینکه وقتی من مردم همین پسر مادر و پدر علیلش رو جمع و جور کنه! من که با اینهمه بد بختی امروز و فرداست بمیرم ! میبینین قسمت ما چیه؟!
من و همکارم فقط به پیرزن نگاه میکردیم !
پیرزن دست پسر جوان لاغر اندامش را که بیماری عصبی داشت و تشنج میکرد و روزی حداقل دوازده قرص میخورد و کارش واکس زدن بود و زنی کر و لال داشت که تومور مغزی داشته و عمل شده بود و تحت شیمی درمانی بود و از او پسرکی یکسال و نیمه هم داشت را گرفت و به زور از اتاق بیرون برد در حالیکه میگفت : بیا پسرم بیا پسرم بریم باید تا شب تو نوبت دندونپزشک بشینیم بیا مادر جان !
من داشتم به قسمت فکر میکردم !
زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار , بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری!
زندگی یعنی زنده بودن
زنده بودن در دوره ای بین دو نبودن
یعنی فرصت بودن ! فرصتی که به هر نحو به ما اعطا شده ! باید قدرش را بدانیم!
قدر لبخند یک دوست را!
قدر حسی که وقت خداحافظی از دوستی که میدونی به زودی میبینی اش اما باز هم میخواهی خداحافظی کمی بیشتر طول بکشه!
قدر لبخند یک ناشناس در عبور از پیاده رو!
قدر اینکه پشت چراغ قرمز راننده کناری وقتی چشمش توی چشمت افتاد سرش رو پایین نندازه و لبخندی به تو هدیه کنه! یا حتی چشمکی بزنه!
یا حتی پیامکی از یک دوست وقتی کلافه توی خیابونی و عجله داری! لحظه ای به تو وقت میده تا از شلوغی و عجله دست برداری و دلخوش بشی که ثانیه ای قبل دوستی کلیدهایی رو بخاطر تو فشرده!
اینها معانی زندگیه!
بهتر نگاه کنیم!
قدر بدونیم!
نداشته ها رو شاید همیشه نداشته باشی ! از اینکه همه اش به خودت یادآوری کنی که اونها رو نداری اتفاق مهمی نمی افته!
اما وقتی قدر داشته هات رو بدونی ! زندگی هم نداشته هات رو به تو هدیه خواهد کرد !
یکبار امتحان کنیم!
خدا وکیلی ما خیلی نعمت زوالیم!
چرا اینقدر از غم مینالیم از اندوه میگیم ! غروبای جمعه مشهد دلمون میگیره!
عوضش ما خیابونهای مشهد رو داریم و ترافیک طنز آلود مشهد رو که اصلا قدرش رو نمیدونیم!
یک روز مرخصی بگیرید! یا از کلاس دانشکده فرار کنید! بالاخره روزی که عجله ندارید و میتوانید تماشا کنید بروید توی خیابون و تماشا کنید!
فرض کنیم از خونه راه می افتید از فرعی میخواهید بروید توی اصلی از دور میبینید یک پیکان مدل پایین تمام زورش رو میزنه که خودش رو به شما برسونه و اگه دیر بجنبید بزنه بغل ماشینتون و چون افسر راهنماییمون هم خوشبختانه هیچی حالیش نیست شما مفصری و خسارت رو باید بدی تا آقای پیکان مدل پایین بره و حالی بکنه! خب اما شما حواست هست و اون پیکانه با بی انگیزگی از جلوت رد میشه با امید اینکه سر کوچه بعدی خدا روزیش رو برسونه!
خب میری تو خیابون ! حالا به کف خیابون نگاه کن! میبینیش؟! نه منظورم آشغالها نیست! خطوط رو میبینی؟! اگه میبینی خوب خیابونی رو انتخاب کردی چون اکثر خیابونها خطوطش دیده نمیشه!
خب حالا توجه کن به ببئی هایی که سوار اتوموبیلهایی هستند با شماره ایران 12 اصلا مهم نیست که خودرو چیه و مدل بالاست یا پایین! بلافاصله به یاد شروع مسابقات فرمول یک می افتی!چنان خط عوض میکنن و لایی میکشند که حال میکنی! بهترین نقاط برای دیدن این مناظر بعد از بالا اومدن از زیر گذر میدان آزادیست! چه به طرف انتهای بلوار وکیل آباد چه بطرف سه راه خیام! هنرنمایی رانندگان دیدنیست!
البته حواست زیاد پرت نشه ها چون ممکنه ناگهان یک پیکان تاکسی لکنته از سمت چپ سر برسه! راننده اش اکثر موارد یک پیرمرد عصبانیه که قوز کرده رو فرمون ! یک جایی از ماشینش رو یا خودش رو هم با کش راه راه بند تنبون بسته! اینرو یک روز باید تو تاکسی بشینیم تا درک کنیم ( بعدا یاد آوری کنین تا بنویسم) خلاصه تاکسیه میاد و میپیچه جلوتون و میزنه رو ترمز! اصلا مهم نیست شما پشت سرش هستین اون یک نفر رو کنار خیابون دیده و میخواد سوارش کنه! خب اگه شما از عقب بهش بزنین که مقصرین چون افسر راهنماییمون...
اصلا چرا تو خط سمت راست حرکت میکنین؟! مگه نمیبینین هر ماشینی که پارکه کنار خیابون تا استارت میزنه میپره وسط خیابون ؟! باید اول چپ رو نگاه کنه بعد حرکت کنه؟؟! چیه؟! شوخی میکنی؟! مگه باید نگاه کنه؟! نه بابا میپیچه تو خیابون و این تویی که باید حواست جمع باشه! این اصلا هم ربطی به این نداره که کجا پارک باشه؟ وسط خطهای شرکت الی... ( که ساعتی باید پول بده!) یا دوبل پارک کرده باشه کنار خطهای اون شرکته! و یا سوبل پارک کرده باشه کنار اونکه کنار خطهای اون شرکته پارک کرده! میپیچه و حق مسلم خودش رو از تو میگیره!
راستی اگه خواستید کمی تعجب طنز آمیز رو تجربه کنید سری هم به میدان بیمارستان امام رضا بزنید جاییکه ماشینها اطرافش در دو ردیف منظم دوبل پارک هستند البته به استثناء منطقه نزدیک به داروخانه امام رضا که ماشینها بطور منظم سوبل هم پارک کردند و البته در مواردی چوبل هم پارک میکنند! البته نکته جالبش اون خودروهای محترمی هستند که در حاشیه فضای سبز میدان ( یعنی خط سمت چپ) پارک شدند! اگه از لابه لای خودروهایی که در سمت راست و چپت پارک شده جایی برای عبور پیدا کردی رد شو و کمی دیگه دنبال نکات طنز آمیز ببئی های ایران 12 سوار بگرد! البته اگه خواستی حس طنز و نفرت رو احساس کنی به رانندگی ببئ های دارای ژن گوساله که ایران 32 میرانند توجه کن!
حالا برگرد خونه! امیدوارم برای تکمیل شدن حس طنز و آوردن لبخند به لبهات سر نبش خیابان اصلی به فرعی برسی به ببئی آرامی که دقیقا سر نبش پارک کرده و بچه اش رو هم رو پاش نشونده ( ممکنه لطف کرده باشه و فلاشر رو روشن کرده باشه یعنی من اینجا هستم حالاها!) اگه میخوایی بری تو فرعی خب برو جلوتر ! با احتیاط! از سمت چپ من بپیچ تو این خیابون !
خب حالا رسیدی در خونه ات! اگه بخت باهات یار باشه یک ببئی هم ماشینش رو پارک کرده جلو درب پارکینگتون که 100 جاش نوشتی آقا نوکرتونم لطفا جلو درب پارک نکنین!
اینجا باید پیاده بشی و پیاده حس طنز رو درک کنی! بگردی و بگردی و نهایتا صاحب ماشینه رو پیدا کنی و از ایشون درخواست کنی تشریف بیارن ماشینشون رو بردارند! ایشون هم اولین چیزی که میپرسن اینه: میخواین ماشینتون رو ببرین تو پارکینگ؟! و شما باید بگی: پ نه پ تا حالا ببئی از نزدیک ندیده بودم اومدم زیارتتون کنم!
خب ماشین رو گذاشتی؟!
طنز واقعی رو درک کردی؟!
برو جلو آینه!
حالا به خودت قول بده دیگه ننالی! تو فردی هستی که اگه بری اروپا براحتی میتونی توی مسابقات فرمول یک شرکت کنی! و هیچ اتفاقی برات نیفته!