همتایِ ربودگیِ پس از مِیگُساری!

حالی داشت همتایِ ربودگیِ پس از مِیگُساری ، گویی  بالینش دامنِ مهربانِ فرشته ای بود، دستِ نوازشِ نسیم پیشانی اش را می نواخت  و او در خواب و بیداری بازیِ تارهایی از کاکُلش را می فهمید ، حالش خیلی خوب بود !

بوی خوشِ خاکِ باران خورده  و غرش رعد و آهنگِ رگبارِ بهاری را نیز در همان حالِ خوش دریافت!

نسیم جای خود را به بادی سرد داد و باد پرده حریر را به بازی گرفت . پرده در دستانِ باد چون تازیانه ای پیچ و تاب میخورد و به هر سو زبانه میکشید ، یک دَم  گیسوی مواجِ پرده بر دستگیره درِ کوچکِ چوبینِ پنجره گره خورد و آنهم تلنگری به تنگِ ماهیِ لبه طاقچه زد .

جرینگ .

برخاست و شتابان به سوی ماهی قرمزِ کوچک که رقصِ مرگ را روی کاشیِ کف اتاق آغاز کرده بود دوید و تند از دو دستی که کنار هم نهاد پیاله ای ساخت تا ماهیِ کوچک در آن پناه گیرد  هر چند هنوز ترسِ بی نفسی از نبودآب را داشت !

آب را چه کند؟!

بی لختی مکث پا بر طاقچه نهاد و دستان را که گویی برای دعا به سوی آسمان بلندشان کرده بود زیرِ شُرشُرِ باران گرفت ، پیاله اش زود پُر آب شد و ماهی آرام ! آستینهایش خیسِ خیس شدند و به آرنجهایش آویختند ! خوابش (یا همان حالَش ) پرید که پرید!

ماهی ،هر چند به قیمتِ ترسِ هم آغوشی با مرگ ، نفَسی آزادی را چشیده بود خود را به دیوارهای تُنگِ کوچکی که او با دستانش ساخته بود میزد .

 او نگاهی به پایین انداخت آنجا که جویِ آب به سوی جنگل جاری بود ، کف آلود ، پر شتاب و لبریز .دستها را از هم باز کرد تا ماهی به جوی رها شود ، دیده شد که بینِ امواجِ پر حباب غلتید و رفت !

خدا نگهدار ماهیِ کوچک ! بیاموز زیستن در رهایی را  که نرفتن از زندانِ تنگِ تُنگ ریشخندِ زندگی است !

پا که زمین گذاشت سوزشی یادآوری اش کرد شکستنِ تُنگِ ماهی اش را .


نظرات 2 + ارسال نظر
آرشید چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:02 ب.ظ http://arshid.blogsky.com/

سلام دوست خوبم
قلم زیبا و سبک نگارشتان ستودنی است
بسیار سپاسگزارم از این اثر نفیس .

از آشنایی با شما و آثارتان خوشوقتم .
پایدار و پیروز باشید.

نوشته مهربانانه شما امیدبخش است
و مایه افتخار که به وبلاگِ ما سر زدید
سپاسگزارم دوستِ خوب

khlilnourali چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:37 ب.ظ

درکوچک چوبین بجای درچه نبودآب را به جای نبود آب بلندشان کرده بود به جای بلندشان کرده نگاهی به پایین انداخت آنجا...کی؟ماهی؟یامست حال ماهی؟ دیده شد به جای دیدش برای القای حس رفتن بی بازگشت خوب بود.در این برهوت بدگمانی وشک

از نظراتِ شما سپاسگزارم دوستِ عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد