شبِ برفیِ روشن!

چه خوب که سرد است ,هر چه سبک سنگین میکنم هیچ چیزی اینجا را به  دلچسبی که حالا هست نمیکرد !

مور مورِ تنت را نباید تحویل بگیری که اگر حس کند سردت شده کم کم  لرزه میشود و عیشت را خراب میکند !

صدای لِه شدنِ تُردِ برف زیرِ گامهایت  شبیهِ هیچ صدایی نیست همه چیز در خود دارد سرما ,لذت و سبکی ,چیزهایی که کمتر جایی می آیند و زیرِ دندانت مزه یادگار میگذارند و در خاطرت میمانند !

و سپیدیِ هزار رنگ ,همه جا سپید است اما هیچ جا رنگِ آن یکی جایِ دیگر نیست !

از هر که بپرسی , همه جا را سپید میبینند اما نگاه که میکنی همه جا را یکرنگ نمیبینی این است هنرِ یک شبِ برفیِ روشن!


نظرات 1 + ارسال نظر
شوهرجان دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ق.ظ http://pws.blogsky.com

آنچه از دل بر آمده ، حتما و بدون تردید در دل نشیند. شاید واژه نابجایی است.

البته این نظر شخصی است و حق انتخاب با شماست.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد