وقتی پشیمانی از آنچه هستی
و رشک میبری به آنانکه هر چیزند جز آدمی !
شایدآسوده شوی آنگاه که با فریادی هر چند بی صدا روحت را از کالبدِ تنگِ سینه رها کنی
و خودت را بر بلندای صخره ای سترگ در شامگاهی پاییزی بر چهره بادِ گرمِ دریا بپاشی !