زمستان سرد !
سرد سرد !
و گرگ تنهاست !
تنهای تنها !
و گرگ خودش خوب میداند که عبور از این صحرای یخ زده ! عبور از این زمستان قطبی سخت است !
سخت سخت !
شاید ناشدنی !
اصلا نا شدنی !
اما اگر از این زمستان به تنهایی گذر کند !
گرگ تنهایی است که دیگر بی نیاز از قبیله است !
روح صحرای یخ زده خواهد شد !
گرگ باران دیده خواهد بود .
از شرایط سخت نباید ترسید باید با آغوش باز به سویش رفت ! طبیعت فرصتی به تو اعطا نموده که باید قدر بدانی ! ترسیدن هدر دادن فرصتهاست !
سلام دوست قدیمی
امیدوارم که خوب باشی.ببخش منو که یه مدت نبودم.منتظر حضور پر مهرت هستم
سلام
وقتی متن بالارو خوندم برام جالب بود چرا که یاد شعری از مرحوم اخوان ثالث افتادم در دفتر شعر زمستان به این مضمون:
گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز
میدوم برده ز هر باد گرو
چشمهایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند...
در همین دفتر منظومه شکار بسیار زیبا و اثر گذارهست
موفق باشی
ممنون از اینکه وقت گذاشتید برای خوندن مطلب من !
اتفاقا یکی از اشعار اخوان ثالث که مورد علاقه من هست و یادداشتش کردم همین شعره !