پیرزن بیچاره!

معلم که روز قبل حسابی بچه های کلاس رو نصیحت کرده بود تا بروند و کارهای خوب بکنند و از اونها خواسته بود فردا با یک کار خوب در کارنامه زندگی به کلاس بیایند سرفه ای کرد و گفت :خب بچه ها حالا ببینم دیروز چه کارهای خوبی کردین . علی تو بگو چه کار خوبی کردی؟ 

علی از جاش بلند شد و گفت : خانم اجازه ما یک پیرزن رو از خیابون رد کردیم! 

معلم گفت : آفرین پسرم چه کار خوبی کردی! خب حمید تو چکار خوبی کردی؟ 

حمید از جاش بلند شد و گفت : خانم اجازه ما هم به علی در رد کردن پیرزن از خیابون کمک کردیم! 

معلم گفت: آفرین عزیزم ! جواد تو چی؟ 

جواد گفت : خانم ما هم به علی و حمید کمک کردیم پیرزنه رو از خیابون رد کنند! 

معلم گفت : خوبه ! پرویز تو چی؟ 

پرویز گفت : خانم ما در رد کردن پیرزن از خیابون به علی و حمید و جواد کمک کردیم !! 

معلم که دیگه حسابی تعجب کرده بود گفت : یعنی چی این دیگه چه پیرزنی بوده؟! 

بچه ها یک صدا گفتند: آخه خانم نمیخواست از خیابون رد بشه به زور ردش کردیم! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد