همین امشب ۲۶ دیماه ۸۹

سلام هر کس این رو میخونی 

امشب داشتم وبلاگم رو دستکاری میکردم همزمان توی یک تالار گفتگوی یاهو هم بودم 

دوستی پیام داد هنرمند بود روح هنرمندی داشت میشد فهمید  

سرگشتگی اش را حس کردم  

من هم علاقه ای به هنر دارم 

کارهایی از من رو دید و چه زیبا نقد کرد 

نشد بیشتر بماند 

نمیدانم چرا 

چرایی بسیاری چیزها را هنوز نمیدانم 

و اینکه روح ما آدمها چرا اسیر است در جسمهایی که باید در قید قوانین باشند 

شاید قوانین خوبند شاید بد  

وجدانها خوابند یا بیدار؟ 

من خوبم یا بد؟ 

آدمها روحند یا جسم؟ 

روحها مال خودمان است یا به دیگران میفروشیم؟ 

این سئوال این روزها مدام در ذهنم تکرار میشود؟ 

آیا جوابی دارید؟ 

منتظر پاسخم

انگار همیشه علائم اتفاقی رو که قراره بیفته از قبل میبینیم اما خودمون رو به اون راه میزنیم وقتی اون اتفاق می افته باز خودت رو به اون راه میزنی انگار جا خوردی اما وقتی بهش فکر میکنی میبینی از قبل منتظر اون ا تفاق بودی چیزی که شاید بشه بهش گفت سرنوشت.